|

آخرين روز ثبت‌نام انتخابات با غيبت چهره‌هاي شاخص اصلاح‌طلبان به پايان رسيد

دستان خالي اصلاحات

مهرشاد ايماني : معضل بازتوليدنکردن نيروي انساني در جبهه اصلاحات بيش از هروقت ديگری در روز گذشته نمايان شد؛ شرايط مبهمي که شايد نيروهاي اصلاح‌طلب هيچ‌گاه تجربه نکرده بودند. اصلاح‌طلبان از يک‌سو انتخابات را مانند انتخابات مجلس هفتم يا شوراي شهر دوم نادیده نگرفتند و از سوي ديگر با تکيه بر مشارکت حداکثري با نفراتي به مراتب محدودتر از ليست چهار سال پيش وارد انتخابات شدند که از اين نفرات هم معلوم نيست صلاحيت چه تعداد احراز ‌شود و چند نفر در قدم نخست از ميدان انتخابات کنار گذاشته شوند. علاوه‌براين به ‌نظر مي‌رسد با توجه به انتقادهايي که در عرصه سياسي، چه در حوزه اجرا و چه در حوزه تقنين وجود دارد، سطح مطالبات مردم طوري است که ديگر درخواست رئيس دولت اصلاحات براي رأي‌دادن به تمام اصلاح‌طلبان حاضر در انتخابات راهگشا نباشد. اصلاح‌طلبان يکي از موانع حضور چهره‌هاي شاخص جريان خود را شيوه بررسي صلاحيت‌ها مي‌دانند که اين تحليل جامع افراد و مانع اغيار نيست، زيرا درعين‌حال که مي‌توان پذيرفت علت خالي‌بودن دست اصلاح‌طلبان در ارائه نامزدهاي مؤثر اصلاح‌طلب به تفسير موجود از «نظارت» مصرح در قانون اساسي بازمي‌گردد، اما بخشي از علت آن معلول هم به فقدان کادرسازي در احزاب اصلاح‌طلب و نبود يک مشي روشن در جبهه اصلاحات مربوط مي‌شود؛ موضوعي که بسياري از تحليلگران از مدت‌ها پيش بر آن تأکيد داشتند و مي‌گفتند که لازمه استمرار حيات سياسي اصلاحات، ورود نيروهاي جوان، مؤثر و واقعا اصلاح‌طلب است که طريقتِ دريافتن اصلاح‌طلب‌بودن يا نبودن نيروها هم با يک مانيفست روشن ميسر مي‌شود که مانيفست هم هيچ‌گاه در ميان نبود تا يک خط‌کش دقيق براي تشخيص رويکرد عملي و نظري نيروهاي اين جبهه وجود داشته باشد.دو ديگر آنکه حتي اگر نسبت به شيوه بررسي صلاحيت‌ها هم نقدي وجود داشته باشد، در سال‌هاي متمادي مي‌شد آن را به مثابه يک امر واقع قلمداد کرد که بخواهيم يا نه بايد با آن مواجه شويم و براي کنارآمدن با اين امر واقع لازم بود که در هر دوره با ارائه شخصيت‌هاي جديد بيم ردصلاحيت را از ميان برد. همچنين در ميان احزاب اصلاح‌طلب رويکرد حزبي هم چندان مشاهده نشد و احزاب صرفا در دوره محدود انتخابات فعاليت مي‌کردند و اگر يک يا دو حزب مهم هم فعاليت‌هايي داشتند، آن فعاليت‌ها از مرحله همايش، کنگره و در نهايت انتشار يک بيانيه فراتر نمي‌رفت. از تمام اينها مهم‌تر در احزاب جبهه اصلاحات هيچ‌گاه شاهد بازتوليد انديشه اصلاحات نبوديم. جنبش دوم خرداد و هويت اصلاحات بر اساس انديشه‌هاي متفاوتي شکل گرفت که خواستار اصلاح وضع موجود با استفاده از عناصر گفتمان فرهنگي و توسعه سياسي بود که در اين مسير شخص محمد خاتمي به‌شدت بر کارکرد انتخابات به‌عنوان يکي از ابزارهاي اصلاحي تأکيد داشت. اصلاح‌طلبان از مقطعي به بعد و خاصه از سال 88 به اين‌سو نه‌تنها از گفتمان‌سازي و به‌روزکردن و تطبیق‌دادن انديشه‌هاي اصلاح‌طلبانه با مطالبات مردم غافل شدند، بلکه سياست انتخاباتي خاتمي را به‌ حضور در قدرت رسمي تقليل دادند. شايد نقد اخير سعيد حجاريان هم ناظر بر همين موضوع باشد که گفت بايد انتخابات مشروط باشد و اگر شروط اصلاح‌طلبان محقق نشد، عطاي انتخابات را به لقايش مي‌بخشيم. شايد حجاريان هم مي‌خواست بگويد که سياست انتخاباتي به صرف حضور نيست و بايد سياست انتخاباتي در کار باشد. هرچند گزاره حجاريان روز گذشته پيش از احساس ضرورتش از بين رفت، زيرا حتي اگر تمام شروط اصلاح‌طلبان هم برآورده شود، باز هم در نبود چهره‌هاي شاخص و تأثيرگذار نمي‌توان به حضور قدرتمند اصلاح‌طلبان در مجلس اميد داشت؛ به بيان ديگر بود و نبود شرط، تأثيري در نتيجه انتخابات ندارد.موضوع مهم ديگري که در بازخواني علل وضعيت فعلي جبهه اصلاحات مي‌توان برشمرد، انشقاق ميان نيروهاي اين جبهه است که تا روز انتخابات هم لاينحل باقي ماند. ائتلاف سال 92 اصلاح‌طلبان با يک نيروي اصولگراي ميانه‌رو به نام حسن روحاني براي نرمال‌سازي شرايط و بازشدن راه اصلاح‌طلبان به عرصه رسمي بود. اصلاح‌طلبان در سال 92 با حمايت از روحاني ثابت کردند که هنوز در عرصه سياسي کشور مي‌توانند نقش‌آفرين باشند و در سال 94 با ارائه ليست ائتلافي متشکل از نيروهاي اصلاح‌طلب و نزديک به اصلاح‌طلبان اين‌بار به‌ طور مستقيم وارد قدرت رسمي شدند. بسياري از سياست‌مداران جبهه اصلاحات بارها گفته‌اند که اين سياست معطوف به آن زمان بود، اما برخي از اصلاح‌طلبان تا همين دو روز پيش هم بر ائتلاف با نيرويي مانند علي لاريجاني تأکيد داشتند و براي آمدن لاريجاني درخواست مي‌دادند يا در موضوع پارلمان اصلاحات و طرح سرا هم همین دست اختلافات به شکل دیگری رخ نمود.به‌هرروي در روز گذشته ديديم که دست اصلاح‌طلبان بيش از آنکه از جانب شوراي نگهبان بسته باشد، از سوي خود بسته است و حتي اگر باز هم افرادي مانند بهزاد نبوي، محمدرضا خاتمي، محسن ميردامادي و محسن آرمين مي‌توانستند در انتخابات حضور داشته باشند، حضور آنها رافع اين نقد نبود که چرا در اين‌ سال‌ها چهره‌هايي مانند ايشان توليد نشد.

مهرشاد ايماني : معضل بازتوليدنکردن نيروي انساني در جبهه اصلاحات بيش از هروقت ديگری در روز گذشته نمايان شد؛ شرايط مبهمي که شايد نيروهاي اصلاح‌طلب هيچ‌گاه تجربه نکرده بودند. اصلاح‌طلبان از يک‌سو انتخابات را مانند انتخابات مجلس هفتم يا شوراي شهر دوم نادیده نگرفتند و از سوي ديگر با تکيه بر مشارکت حداکثري با نفراتي به مراتب محدودتر از ليست چهار سال پيش وارد انتخابات شدند که از اين نفرات هم معلوم نيست صلاحيت چه تعداد احراز ‌شود و چند نفر در قدم نخست از ميدان انتخابات کنار گذاشته شوند. علاوه‌براين به ‌نظر مي‌رسد با توجه به انتقادهايي که در عرصه سياسي، چه در حوزه اجرا و چه در حوزه تقنين وجود دارد، سطح مطالبات مردم طوري است که ديگر درخواست رئيس دولت اصلاحات براي رأي‌دادن به تمام اصلاح‌طلبان حاضر در انتخابات راهگشا نباشد. اصلاح‌طلبان يکي از موانع حضور چهره‌هاي شاخص جريان خود را شيوه بررسي صلاحيت‌ها مي‌دانند که اين تحليل جامع افراد و مانع اغيار نيست، زيرا درعين‌حال که مي‌توان پذيرفت علت خالي‌بودن دست اصلاح‌طلبان در ارائه نامزدهاي مؤثر اصلاح‌طلب به تفسير موجود از «نظارت» مصرح در قانون اساسي بازمي‌گردد، اما بخشي از علت آن معلول هم به فقدان کادرسازي در احزاب اصلاح‌طلب و نبود يک مشي روشن در جبهه اصلاحات مربوط مي‌شود؛ موضوعي که بسياري از تحليلگران از مدت‌ها پيش بر آن تأکيد داشتند و مي‌گفتند که لازمه استمرار حيات سياسي اصلاحات، ورود نيروهاي جوان، مؤثر و واقعا اصلاح‌طلب است که طريقتِ دريافتن اصلاح‌طلب‌بودن يا نبودن نيروها هم با يک مانيفست روشن ميسر مي‌شود که مانيفست هم هيچ‌گاه در ميان نبود تا يک خط‌کش دقيق براي تشخيص رويکرد عملي و نظري نيروهاي اين جبهه وجود داشته باشد.دو ديگر آنکه حتي اگر نسبت به شيوه بررسي صلاحيت‌ها هم نقدي وجود داشته باشد، در سال‌هاي متمادي مي‌شد آن را به مثابه يک امر واقع قلمداد کرد که بخواهيم يا نه بايد با آن مواجه شويم و براي کنارآمدن با اين امر واقع لازم بود که در هر دوره با ارائه شخصيت‌هاي جديد بيم ردصلاحيت را از ميان برد. همچنين در ميان احزاب اصلاح‌طلب رويکرد حزبي هم چندان مشاهده نشد و احزاب صرفا در دوره محدود انتخابات فعاليت مي‌کردند و اگر يک يا دو حزب مهم هم فعاليت‌هايي داشتند، آن فعاليت‌ها از مرحله همايش، کنگره و در نهايت انتشار يک بيانيه فراتر نمي‌رفت. از تمام اينها مهم‌تر در احزاب جبهه اصلاحات هيچ‌گاه شاهد بازتوليد انديشه اصلاحات نبوديم. جنبش دوم خرداد و هويت اصلاحات بر اساس انديشه‌هاي متفاوتي شکل گرفت که خواستار اصلاح وضع موجود با استفاده از عناصر گفتمان فرهنگي و توسعه سياسي بود که در اين مسير شخص محمد خاتمي به‌شدت بر کارکرد انتخابات به‌عنوان يکي از ابزارهاي اصلاحي تأکيد داشت. اصلاح‌طلبان از مقطعي به بعد و خاصه از سال 88 به اين‌سو نه‌تنها از گفتمان‌سازي و به‌روزکردن و تطبیق‌دادن انديشه‌هاي اصلاح‌طلبانه با مطالبات مردم غافل شدند، بلکه سياست انتخاباتي خاتمي را به‌ حضور در قدرت رسمي تقليل دادند. شايد نقد اخير سعيد حجاريان هم ناظر بر همين موضوع باشد که گفت بايد انتخابات مشروط باشد و اگر شروط اصلاح‌طلبان محقق نشد، عطاي انتخابات را به لقايش مي‌بخشيم. شايد حجاريان هم مي‌خواست بگويد که سياست انتخاباتي به صرف حضور نيست و بايد سياست انتخاباتي در کار باشد. هرچند گزاره حجاريان روز گذشته پيش از احساس ضرورتش از بين رفت، زيرا حتي اگر تمام شروط اصلاح‌طلبان هم برآورده شود، باز هم در نبود چهره‌هاي شاخص و تأثيرگذار نمي‌توان به حضور قدرتمند اصلاح‌طلبان در مجلس اميد داشت؛ به بيان ديگر بود و نبود شرط، تأثيري در نتيجه انتخابات ندارد.موضوع مهم ديگري که در بازخواني علل وضعيت فعلي جبهه اصلاحات مي‌توان برشمرد، انشقاق ميان نيروهاي اين جبهه است که تا روز انتخابات هم لاينحل باقي ماند. ائتلاف سال 92 اصلاح‌طلبان با يک نيروي اصولگراي ميانه‌رو به نام حسن روحاني براي نرمال‌سازي شرايط و بازشدن راه اصلاح‌طلبان به عرصه رسمي بود. اصلاح‌طلبان در سال 92 با حمايت از روحاني ثابت کردند که هنوز در عرصه سياسي کشور مي‌توانند نقش‌آفرين باشند و در سال 94 با ارائه ليست ائتلافي متشکل از نيروهاي اصلاح‌طلب و نزديک به اصلاح‌طلبان اين‌بار به‌ طور مستقيم وارد قدرت رسمي شدند. بسياري از سياست‌مداران جبهه اصلاحات بارها گفته‌اند که اين سياست معطوف به آن زمان بود، اما برخي از اصلاح‌طلبان تا همين دو روز پيش هم بر ائتلاف با نيرويي مانند علي لاريجاني تأکيد داشتند و براي آمدن لاريجاني درخواست مي‌دادند يا در موضوع پارلمان اصلاحات و طرح سرا هم همین دست اختلافات به شکل دیگری رخ نمود.به‌هرروي در روز گذشته ديديم که دست اصلاح‌طلبان بيش از آنکه از جانب شوراي نگهبان بسته باشد، از سوي خود بسته است و حتي اگر باز هم افرادي مانند بهزاد نبوي، محمدرضا خاتمي، محسن ميردامادي و محسن آرمين مي‌توانستند در انتخابات حضور داشته باشند، حضور آنها رافع اين نقد نبود که چرا در اين‌ سال‌ها چهره‌هايي مانند ايشان توليد نشد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها